کیان جون کیان جون ، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره

پسرای گلم کیان و کارن

تولد 2سالگی

    تولد دو سالگی پسر گلمو نتونستم اونجوری که دلم میخواست بگیرم متاسفانه امسال اسفند یک جورایی همه کارا به هم پیچ خورده بود هر هفته که تصمیم میگرفتم تولدتو بگیرم یک موردی بود که تولدت کنسل میشد تا اینکه دیگه نزدیک آخر سال بودو سرمن هم خیلی شلوغ بود که دیگه نمی شد گرفت ولی یک روز که خونه مامان جون بودیمو دایی جون و خاله جون هم بودن رفتم برات کیک گرفتم که حداقل چند تا عکس از تولدت داشته باشی .       ...
16 فروردين 1393

سلام زندگی من

    چند ماهی است که خاطراتت را دروبلاگت ثبت نکردم نه اینکه یادم بره بلکه فرصت نکردم مگه میشه چیزهایی از یادم بره که لحظه لحظه با وجودشون زندگی میکنم مگه میشه کارهای قشنگ و شیرین تو که هرروزم را زیباتر میکنه را فراموش کنم حضور تو در دنیای من آنچنان زیبا و دوست داشتنی است که حاضر نیستم تک تک ثانیه های با تو بودن را با بهترین ها عوض کنم آنقدر وجود پاک و معصومانه ات در زندگی ام دلنشین است که حاضرم ساعتها در کنارت بنشینم و چشم از چهره زیبای تو بر ندارم . عشقم ،زیباترین گل زندگی ام،با تو نفس میکشم و از بودن درکنارت بسیار شادمانم .آرزویم دوام این شادی ودیدن لبخند برلبان زی...
16 فروردين 1393

خداحافظ شیر مادر و سلام شیشه

امروز که دارم این پست رو مینویسم پسر گلم یک ماه و نیمه  که دیگه با شیر مامانی خداحافظی کرده و حسابی وابسته به شیشه شده و حتی گاهی غذا هم نمیخوری و فقط میگی شیر شیر .اما مینویسم برای پسرم از صبوریش که بازم توی این مورد هم مامانی رو شرمنده خودت کردی یک هفته قبل از 2 سالگیت تصمیم گرفتم تو رو از شیر بگیرم هر چند میترسیدم خیلی اذیت کنی ولی اصلا اذیتم نکردی روز اول که از اداره اومدم اومدی پیشم شیر میخواستی سرگرمت کردم فراموش کردی دوباره که اومدی تا بهت شیشه شیرتو دادم رفتی دراز کشیدی و شیشتو خوردی و بلند شدی شروع به بازی کردی و حتی شبا هم بیدار میشدی خودت میگفتی شیشه .حالا که بزرگتر شدی بین شب بیدارم میکنی تا برات شیشتو بیارم تا من شیشت...
16 فروردين 1393
1